به گزارش آوای تبریز، این مبارزه ضد حکومت جور و دخالت بیگانه از زمان مرحوم میرزای شیرازی بهصورت آشکار شروع شده بود. تا قبل از آن، معمولاً علمای شیعه مشوق و حامی حکومتهایی بودند که در نزد مردم مقبولیت نسبی داشتند و در مقابل بیگانگان میجنگیدند.
اولین نمونۀ آن ایستادگی و مقاومت مردم در برابر تجاوز روس در زمان فتحعلی شاه قاجار به فتوای شیخ جعفر نجفی معروف به کاشفالغطاء (وفات: ۱۲۳۷ق) و ۱۴۲ نفر دیگر از علماء بود. ایشان مردم را به جهاد دعوت کردند و مردم عادی روسها را شکست دادند و تا تفلیس پیش رفتند.
از زمان ناصرالدین شاه سنتشکنی اتفاق افتاد و این پادشاه برای تفریح و خوشگذرانی با مقروض کردن کشور در سه نوبت به اروپا رفت. در یک نوبت، امتیاز کشت و داشت و برداشت توتون و تنباکو را به تالبوت (یکی از کمپانیهای بزرگ انگلیسی) داد و تجار معروف را دچار ورشکستی کرد.
علما مثل مرحوم سیدعلیاکبر فالاسیری از شیراز و سیدمحمدحسن آشتیانی از تهران، میرزا جواد تبریزی، حاج محمدتقی نجفی معروف به آقانجفی از اصفهان در مقابل آن ایستادند.
مرحوم فالاسیری در شیراز روزی که برای خواندن زیارت عاشورا به صحرا رفته بود توسط نیروهای حکومتی دستگیر شد و وی را به شکل نامناسبی بر مرکبی بدون جهاز به بوشهر روانه کردند. وی از آنجا به بصره رفت و از آنجا به سامرا نزد مرحوم میرزای شیرازی که اعلم علمای وقت بود رفت. مرحوم میرزا طی مکاتبانی محترمانه به ناصرالدین شاه در این خصوص تذکر داد و خواستار لغو این معاهده شد. ولی اولینبار در تاریخ از صفویه تا قاجار نامۀ عالم شیعه با بیحرمتی پادشاه روبهرو شد. درنتیجه مرحوم میرزا فتوای معروف تحریم تنباکو را صادر فرمودند و چنان مؤثر شد که حتی در حرمسرای ناصرالدین شاه قلیانها را شکستند.
ناصرالدین شاه برای تأمین هزینههای سفر دوم خود با بارون جولیوس دورویتر قراردادی منعقد کرد که براساس اسناد موجود در مقابل ۳۰۰هزار لیره رشوه به شاه و ۵۰هزار لیره به میرزا حسین خان سپهسالار ایران تحتالحمایۀ انگلیس میشد. هنگام بازگشت، مرحوم حاج ملاعلی کَنی از علمای بزرگ تهران به شاه هشدار داد که باید عامل این قرارداد ننگین یعنی میرزا حسین خان سپهسالار برکنار شود که چنین شد.
در سومین سفر، قرارداد لاتاری با وساطت میرزا ملکم خان بسته شد که با مقاومت علما لغو شد.
بالاخره مظالم قاجار چندان بالا گرفت که ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی کشته شد و در زمان مظفرالدین شاه، مردم به رهبری علما برای عدالتخانه و بعدها مشروطه قیام کردند. علما از همان ابتدا تذکر میدادند که مشروطه باید مشروعه باشد والّا به بیراهه خواهد رفت. از علمای معروف حامی مشروطۀ مشروعه میرزاعلی ثقهالاسلام تبریزی بود.
آذربایجان از قدیم، در خط مقدم مقاومت در برابر دشمنان ایران بود که از جمله سرداران رشید آن به ستارخان و باقرخان میتوان اشاره کرد. ستارخان خود میگوید که به دستور علمای نجف به تهران حرکت کرده است.
مرحوم میرزا علی ثقهالاسلام تبریزی (۱۲۷۷ق، تبریز-۱۳۳۰ق، تبریز) فرزند حاج میرزا موسی ثقهالاسلام (از علمای فعال در واقعۀ تحریم تنباکو) از علمای آذربایجان و از خاندانی معروف از علمای تبریز بود که رؤسای آن خاندان ملقب به صدرالعلماء بودهاند (نیکبخت، ۱۳۹۰، ص ۸۶۱). میرزا موسی ثقهالاسلام پسر حاج میرزا محمدشفیع آقا صدر ثقهالاسلام و او پسر میرزا محمدجعفر صدر و او پسر میرزا محمدشفیع و او پسر میرزا یوسف و او پسر میرزا محمدعلی بود. میرزا محمدشفیع جدّ پنجم ثقهالاسلام تبریزی، معاصر نادرشاه بود و طبق فرمان نادرشاه در جمادیالاول ۱۱۵۳ق، به مستوفیگری دارالسلطنۀ تبریز برگزیده شده بود. مرحوم ثقهالاسلام خود میگوید: «همۀ قبیلۀ من عالمان دین بودند / مرا معلم حُسن تو عاشقی آموخت» (کاسمی، ۱۳۵۳، ص ۵۰۳).
اصل این خاندان از خراسان بود که در ۲۵۰سال قبل از ثقهالاسلام به تبریز مهاجرت کردند و در آنجا توطن جستند. وی در ۷ رجب ۱۲۷۷ق، در تبریز ولادت یافت. در اوایل شباب از محضر جدّ خود (حاج میرزا محمدشفیع آقا صدر ثقهالاسلام) و در خدمت پدرش (حاج میرزا موسی) کسب علم نمود و در جوانی به عتبات مشرف شد و نزد علمای اعلام، به تکمیل معلومات پرداخت و در علوم اصول، فقه، حکمت، کلام، ادبیات، ریاضیات، تاریخ و نجوم، به پایۀ بلندی رسید. وی به فارسی و عربی و ترکی و فرانسه مسلط بود و شعر نیکو میسرود و خط را خوش مینوشت و در ترسل و انشاء، نثری شیرین و اسلوبی مرصّع داشت (کاسمی، همان، ص ۵۰۳). پس از چند سال تحصیل، به وطن مراجعت کرد و پس از وفات پدرش، حاج میرزا موسی آقا در جای او با لقب ثقهالاسلام نشست. وی در ادبیات فارسی و عربی استاد بود. از نشانههای این استادی وی ترجمۀ بَثالشکوی اثر عبدالجبار عُتبی است. بثالشکوی قسمت سوم از تاریخ یمینی است که تا آن زمان ترجمه نشده بود. این ترجمه برحسب توصیۀ امیرنظام گَروسی انجام یافته است و یک نوع ترجمۀ آزاد به سبک ترجمۀ کلیله و دمنه است. امیرنظام که خود منشی و ادیب بود، پس از مطالعۀ ترجمۀ مزبور، ضمن مکتوبی آن را تقریظ نمود و این بین در آن مکتوب خطاب به ثقهالاسلام دیده میشود: «رو که بر آمد تو را به کِلکِ سخنگوی / آنچه علی را به ذوالفقار، برآمد».
از تألیفات او مرآتالکتب است که در آن، کتب رجالی شیعه را معرفی کرده است و از سال ۱۳۱۱ق تا آخر عمرش به تدوین و تهیۀ آن مشغول بوده است. دیگر اثر او رسالۀ لالان است که در آن، از سیاست و اجتماعیات بحث کرده و افکار خود را بهویژه دربارۀ مشروطۀ مشروعه بیان کرده و در دلیل نام این رساله مینویسد: «عریضۀ مشروطهطلبان از زبان مشروطۀ بیزبان به حضور آیاتالله فیالنام حججالاسلام – مدّ ظلّهمالعالی – که زبان لالان دانند». وی در این رساله مینویسد: «اگر ما آذربایجانیها غفلت کنیم، اولین بادۀ خذلان را از دست ساقی عدوان خواهیم نوشید».
مرحوم ثقهالاسلام به اوضاع عصر و رموز سیاست آشنا و آگاه بود. در موقع جنبش مشروطیت در ایران، ثقهالاسلام از علمای طرفدار مشروطۀ مشروعه بود؛ چنانکه در رسالۀ لالان مینویسد: «با این همه ظلم و جور و خودرأیی و عدم مساوات در حقوق مملکتی و با آن همه تسلط و نفوذ و کثرت و قدرت و علم معاش و علاوۀ بغض اسلام و طمع در ممالک اسلامیه که دول خارجه را هست و منکرِ آن یا جاهلِ صرف و یا معاندِ محض است، لابد و بالبداهه، رخنههایی که بر اساس بیضۀ اسلام وارد شده و میشود کار بهجایی خواهد کشید که اسلام بامَرّه مضمحل و موجب لعن حضرت ختمی مرتبت و اولاد طاهرین و تمامی آیندگان بر اهل عصر حاضر خواهد شد. پس غرض اصلی [از مشروطۀ مشروعه] حفظ بیضۀ اسلام اعتلای کلمۀ حقّه و سعی در محافظت آن است که معاذالله طوری نشود سلطنت اسلام یا ایران که مذهبش طریق اثناعشری است متزلزل یا نستجیرُبالله منقرض شده، قوۀ جامعه و هیأت اجتماعیۀ اسلامیه که مرکز آن سلطنت است از دست برود و مسلمین ذلیل و زبون و خار و لگدکوب ملل اجنبیه بشود».
وی پس از آنکه کار تبریز به قیام مسلح انجامید، به محمدعلی شاه تلگراف زد و او را نصیحت کرد. هنگامی که در سال ۱۳۲۷ق، روسهای تزاری با بهانهجویی به تبریز لشکر کشدند ثقهالاسلام درصدد چارهجویی برآمد تا خون ناحق ریخته شود و خواست که حاج صمدخان شجاعالدوله به عنوان مأموریت و نمایندگی از دولت وارد این شهر شود، نه خودسرانه و از طرف روسها، اما این مجاهدتها ثمری نداد و قشون روس وارد تبریز شد. روسها در تبریز، باغ شمال را که یکی از عمارات دولتی بود، اشغال و تبدیل به کلیسا کردند. ثقهالاسلام در آن باب، به قونسولگری روس و رئیس ارتش مراجعه و اعتراض کرد. در این هنگام و به مناسبت نزدیکی نوروز، ثقهالاسلام مقالهای در روزنامۀ محلی نوشت و از این لحاظ که بیگانگان به خاک ایران تجاوز کردهاند، مردم را به ترک عید و رعایت سوگواری دعوت کرد و بدین شعر، تأثرات خود را آشکار کرد: عید آمد و افزود غمم را غم دیگر / ماتمزده را عید بود ماتم دیگر». پس از نشر این مقاله، با اینکه ثقهالاسلام جانش در خطر بود، باز از تبریز بیرون نرفت و نهایتاً توقیف شد. روسها از او خواستند کاغذی بگیرند که جنگ و تیراندازی اول از ناحیۀ مجاهدین و ایرانیها شروع شده تا خود را به این وسیله در نظر دیگران تبرئه نمایند. ثقهالاسلام به این امر حاضر نشد و شهادت را به تن پذیرفت و در روز عاشورای سال ۱۳۳۰ق (۳۱ دسامبر ۱۹۱۱م)، به همراه هفت تن از یارانش (حسن، ضیاءالعلماء، محمدقلی خان، صادقالملک، مشهدی محمدابراهیم قفقایچی، قدیر و شیخ سلیم)، به دار آویخته شد. هنگام رفتن به پای دار، خود را نباخته بود و دیگران را تسلی میداد و به شجاعت وا میداشت.
ادیبالممالک فراهانی در شهادت او سروده است:
«علی فرزند موسی عالِمِ راد / جهانِ فضل و دانش، کرسیِ داد // گرامی فَحل و دانشمندِ استاد / به دارالخُلد شد از دارِ بیداد // فلک گفتا که در ماه محرم / علی بر دار شد مانند میثم».
پس از انقلاب روسیه، آزادیخواهان ایران، انقلابیون روسیه، والی آذربایجان، قونسول روسیه و صاحبمنصبان ارشد قشون روس، بهطور رسمی بر سر قبر او حاضر شدند و پس از ادای احترام و نطقهایی، بر مزار او گل پاشیدند (مجتهدی، همان، ص ۶۱؛ صفوت، ۱۳۷۶، ص ۶۴؛ نیکبخت، همان، ص ۸۶۴).
به قلم: دکتر علی اکبر ولایتی مشاور عالی مقام معظم رهبری در امور بین الملل به همایش ملی ثقه الاسلام شهید میرزا علی آقا تبریزی
منابع
صفوت، محمدعلی (۱۳۷۶). داستان دوستان یا تذکرۀ ادبا و شعرای آذربایجان، بهکوشش غلامرضا طباطبایی مجد، قم، چاپخانۀ قم.
کاسمی، نصرهالله (۱۳۵۳ – شهریور). «زندگینامۀ شهید نیکنام ثقهالاسلام تبریزی و بخشی از مشروطیت ایران»، گوهر، شمارۀ ۱۸، ص ۴۹۷-۵۰۹٫
مجتهدی، مهدی (۱۳۲۷). رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، تهران، بینا.
«رسالۀ لالان: شاهکار اندیشۀ سیاسی ثقهالاسلام تبریزی» (۱۳۸۲). آموزه، شمارۀ ۳، ص ۳۸۵-۴۰۸٫
نیکبخت، رحیم (۱۳۹۰ – بهار). «دو روایت از حیات و شهادت شهید میرزا علی ثقهالاسلام تبریزی»، پیام بهارستان، دورۀ دوم، سال سوم، شمارۀ ۱۱، ص ۸۶۱-۸۷۰٫
ثبت دیدگاه