«قوم فارس» ابزار ساختگی قومیت‌گرایی
۰۵ شهریور ۱۴۰۳ - ۱۳:۰۰
شناسه : 20252
3
احسان هوشمند جامعه‌شناس و ایران‌شناسی‌ست که بیشتر در حوزه مطالعات قومی قلم می‌زند و پژوهش می‌کند. او در این مصاحبه درباره‌ی قومگرایی و بی‌ریشه بودن آن در ایران می‌گوید. او در توضیح این موضوع به مهاجرت‌های پی در پی ایرانیان از شرقی‌ترین نقاط ایران به غربی‌ترین نقاط آن و در نتیجه درهم آمیختگی زبانی و فرهنگی مردم کشور ما طی تاریخ اشاره کرد و مثال‌هایی در این مورد زد. هوشمند از دلایل رواج قومگرایی در کشور نیز گفت و از جمله به رواج گفتمانی ایدئولوژیک اشاره کرد.
منبع : انصاف نیوز
پ
پ

به گزارش آوای تبریز، احسان هوشمند جامعه‌شناس و ایران‌شناسی‌ست که بیشتر در حوزه مطالعات قومی قلم می‌زند و پژوهش می‌کند. او در این مصاحبه با انصاف‌نیوز درباره‌ی قومگرایی و بی‌ریشه بودن آن در ایران می‌گوید. او در توضیح این موضوع به مهاجرت‌های پی در پی ایرانیان از شرقی‌ترین نقاط ایران به غربی‌ترین نقاط آن و در نتیجه درهم آمیختگی زبانی و فرهنگی مردم کشور ما طی تاریخ اشاره کرد و مثال‌هایی در این مورد زد. هوشمند از دلایل رواج قومگرایی در کشور نیز گفت و از جمله به رواج گفتمانی ایدئولوژیک اشاره کرد.

«قوم فارس» و هر آنچه به تفاوت میان ایرانیان اشاره دارد متولد صد سال اخیر است

ما چیزی به عنوان قوم فارس داریم؟ آیا ایران از قوم فارس، لر، کرد، گیلک و… تشکیل شده است؟

در تاریخ معاصر شاهد ظهور مفاهیمی در ادبیات سیاسی معاصر هستیم که با زیست تاریخی و طبیعی و تجارب ملت ایران سازگاری ندارد. دقیق‌تر بخواهم بگویم این نوع مباحث که به تفاوت میان ایرانیان بر مبنای ویژگی‌های زبانی، مذهبی و مانند آن اشاره می‌کند و در ادبیات سیاسی استفاده می‌شود متولد صد سال اخیر است. به ویژه با حضور احزاب چپ و مارکسیست، البته آن‌ها به جای قوم از واژه‌هایی مانند خلق، ملیت‌های ایرانی و… استفاده می‌کنند و کمتر به کاربست مفاهیمی چون اقوام ایرانی اهمیت می‌دهند.

«ایران کشوری تاریخی‌ست» یعنی چه؟

ما یک کشور تاریخی هستیم. در دنیا کمتر اندیشمندی هست که تردیدی در این موضوع داشته باشد. وقتی می‌گوییم ایران یک کشور تاریخی‌ست فقط به این معنی نیست که ما میراث دارِ میراث تاریخی ایران مانند مکان‌های تاریخی هستیم.

وقتی می‌گوییم ایران کشوری تاریخی‌ست یعنی در طول هزاره‌ها مردمانی در این سرزمین زندگی می کرده‌اند که واجد ویژگی‌های مشترکی بوده‌اند. ایرانی ها در طول این چند هزار سال ویژگی‌هایی داشته‌اند که آن‌ها را از سایرین جدا می‌کرده است مثلا تاریخ یعقوبی وقتی به ایران می‌رسد می‌گوید من در مورد ایران با توجه به علم زمانه می‌نویسم یعنی آنچه در آن زمان دور از عقل به نظر می‌رسیده را حذف می کنم.

اسطوره‌ها ایرانیان را به هم پیوند داده

ما اتفاقا روی این‌ها کار داریم. یعقوبی می‌گوید در روایات ایرانی بعضی از انسان‌ها در ایران خیلی عمر می‌کنند یا بعضی آدم‌ها روی شانه‌‌هایشان مار در می ‌آید یا… خب این اشاره به اساطیر ایرانی دارد داستان ضحاک ماردوش و فریدون با عقل زمانه جور درنمی‌آید اما اتفاقا موضوع ما همان‌هاست.

دادخواهی کاوه آهنگر در ایوان ضحاک و در بند کشیدن ضحاک ماردوش توسط فریدون، اثری از محمد بهرامی

این‌ها همان عناصر اسطوره‌ای هستند که ایرانی‌ها را با هم متحد می‌کرد. یک زیست اجتماعی تاریخی طولانی مدت است. از دل همین‌هاست که نوروز درآمده، مهرگان و جشن سده درآمده و…

ایرانی‌ها شهرنشین بودند/ مناسبات اجتماعی شهر منحصر به هم‌خون‌ها و هم‌تباران نیست

البته این جامعه‌ی تاریخی که بسیاری اشتراکات دارد دو مختصات مهم هم دارد که برای پاسخ به سوال شما مهم است. نکته‌ی اول اینکه در تاریخ ایران چند گروه حائز اهمیت‌اند. یک، شهر و جامعه‌ی شهری‌ست. اتفاقا این شهر با اسطوره‌ی ما یعنی کیومرث گره خورده که می‌گویند نخستین شهر ما را ساخت. ما شهرنشین بودیم. شهر محل متفاوتی از عشیره است. آنچه در شهرها تولید می‌شود به تمام گستره‌ی ایران از جمله طوایف می‌رود و نفوذ پیدا می‌کند.

مثلا در میان عشایر بختیاری در تاریخ هست که نوعی شاهنامه خوانی رواج داشته است خب از کجا به آن‌ها رسیده؟! از شهر. حتی در مورد مناسکشان هم روایت‌هایی داریم مثلا آن جایی که بزرگی فوت می‌کند ساز و برگ او را بر اسبی در پیشاپیش جمعیت می‌فرستند. این داستان عینا در شاهنامه هم تکرار شده. چرا این‌ها مهمند؟! چون این اسطوره‌ها ما را به هم پیوند می‌دهند.

عزاداری عشایر بختیاری و اسبی که با ساز و برگ پیشاپیش جمعیت می‌رود

در شهر دیگر مناسبات اجتماعی فقط مربوط به هم خون‌ها و هم‌تباران نیست. ازدواج‌ها فراتر از خویشاوندی و تبار است و مربوط به جا‌به‌جایی جمعیت است.

ایرانی‌ها از شرق تا غرب ایران را پیموده‌اند/ همراهی جابه‌جایی جمعیتی با جابه‌جایی زبانی و مذهبی

یعنی مردم ما از گذشته از شرقی‌ترین به غربی‌ترین نقاط ایران در رفت‌و‌آمد بوده‌اند. مثلا خواجه نصیرالدین طوسی نیشابوری‌ست اما کجا می‌رود؟ بغداد. کجا رصدخانه می‌زند؟ مراغه! نمی‌رود در تیره و قوم خودش چون جامعه‌ی ایران از آن فضاها گذر کرده است.

نکته‌ی دوم این است که وقتی جامعه‌ی ایران شاهد جابجایی‌های جمعیتی‌ست معنایش این است که این «جا‌به‌جایی جمعیتی» با خودش «جا‌به‌جایی زبانی» و حتی «مذهبی» هم همراه می‌آورده.

ما می‌دانیم مردمان ایران تا چند صد سال گذشته بخش عمده‌شان سنی مذهب، حنفی و شافعی، بوده‌اند. می‌دانیم بخشی از مردم ایران در چند صد سال گذشته خوارج بوده‌اند. تاریخ است چه خوشمان بیاید چه نیاید. گروهی از مردم ما اتفاقا شیعه‌ی زیدیه بوده‌اند مثل حوثی‌های یمن که الان در یمن در حال به قدرت رسیدنند.

نمونه‌های اختلاط فرهنگی و زبانی ایرانیان در طول تاریخ/ کرمانی‌هایی که قاجار به میاندوآب تبعید کرد و زبانشان تغییر کرد

این جابجایی جمعیت در کنار عوامل دیگر موجب می‌شود تغییراتی در جامعه‌ی ایران رخ دهد. دو نمونه‌ی معاصر می‌گویم و یک نمونه‌ی قدیمی‌تر. می‌دانیم آقا محمدخان قاجار وقتی با مردم کرمان مواجه می‌شود به دلیل حمایت آنان از لطفعلی خان زند آن‌ها را مورد تنبیه قرار می‌دهد اما یک گروه را می‌بخشد با این شرط که آن‌ها از کرمان خارج شوند. تبعیدشان می‌کند. حدود هزار خانوار که در اوایل دوره‌ی قاجار ابعاد خانوار کمتر از ۶ یا ۷ نفر نبوده به میاندوآب می‌روند که آن زمان نامش مرحمت‌آباد بوده است. یک سال طول می‌کشد تا این جمعیت از کرمان به میاندوآب برسند.

در زمان فتحعلی شاه قاجار البته شاهد برگشت گروهی از این جمعیت هستیم. عده‌ایشان هم در راه فوت می‌کنند. این گروه الآن در میاندوآب نام فامیلی‌شان کرمانی یا سیرجانی یا زرندی و… است. حالا ما دلیل این نامگذاری را می‌فهمیم.

کرمانی‌هایی که به میاندوآب آمدند فکر می‌کنید امروزه به چه زبانی صحبت می‌کنند؟! تا پنجاه سال قبل هم به لهجه‌ی کرمانی صحبت می‌کردند امروز ترک زبان شده‌اند. آیا این‌ها قوم ترک هستند؟!

نمونه‌ی مشابه این موضوع خانواده‌ی کاشانی در تبریز یا خانواده‌ی غروی در تبریز یا نام خویشاوندی گرجی در تمام ایران است. گرجی‌ها اصالتا اهل گرجستانند. در دوره‌های بعد به ویژه از زمان بدگمانی شاه عباس به قزلباش‌ها این گرجی‌ها وارد دستگاه حکومتی شدند و بعد در جای جای ایران پخش شدند.

مردم شکاک کرد و کردزبان بودند اما امروز ترکی حرف می‌زنند

یا نمونه‌ی دیگر، ما در میان مردم کرد مردم شکاک را داریم. خیلی از مردم ایران در کتاب‌های تاریخی داستان اسماعیل سیمیتقو یا شکاک را شنیده‌اند. شکاک یک طایفه‌ست با یک گروه زبانی خاص.

اسماعیل سیمیتقو

بنابر بسیاری منابع تاریخی می‌دانیم کردزبانند اما امروز شقاقی شده‌اند و بخش عمده‌شان ترک‌زبانند. زبانشان دگرگون شده است.

آغاجاری‌ها امروز دیگر ترک نیستند

یکی از طوایف مهم ترک زبان که از آسیای مرکزی و از جانب شمال شرق وارد ایران شدند. ما می‌دانیم گروهی از این‌ها در کرمانشاه ساکن شده‌اند. خاندان شام‌بیاتی‌های کرمانشاه را نگاهی بیندازید. امروز بروید ببینید به چه زبانی صحبت می‌کنند. یا آغاجاری‌ها، آغاجاری‌ها عین همان طوایفند که از آسیای مرکزی آمدند. ترک نیستند امروز! الان در میان عشایر بختیاری زندگی می‌کنند و چند تیره‌شان لر بختیاری هستند.

این وضعیت حاصل در هم آمیختگی مردم این کشور است. ما دائما در حال درهم آمیختگی هستیم. هر کدام از مناطق شهری ایران را نگاهی بیندازید بخش مهمی از باشندگان آن متعلق به نقاط دیگری از کشور هستند.

کردهایی که به مازندران رفتند و امروز مازنی حرف می‌زنند

مازندران را من مثال می‌زنم. می‌دانیم گروهی از طوایف کرد به مازندران و شهسوار آمدند اما امروز مازنی صحبت می‌کنند. یک گروه مهم کرد داریم به نام ایل گلباخی که در دوران رضاشاه به اصفهان تبعید شدند. چه بسا تجزیه‌طلبان کرد از همین ایل هستنند و به کومله پیوسته‌اند. شاید بتوان درباره اصلات این طایفه هم صحبت کرد.

پس «قوم فارس» و «قوم ترک» و امثالهم از کجا آمد؟!

بنابراین جامعه‌ای تاریخی و شهرمحور بوده‌ایم که در هم آمیزی در آن صورت گرفته است. اما چرا بحث قومیتی وارد تاریخ ما شد؟! ما قوم ترک داریم؟! قوم فارس داریم؟!

ما می‌دانیم کشوری که امروز به نام روسیه شناخته می‌شود زمانی شوروی خوانده می‌شد و قبل از آن روسیه‌ی تزاری بود. این کشور تنها ۵۰۰ یا ۶۰۰ سال است که بر صحنه‌ی جغرافیای سیاسی کشور ظاهر شده است. اول بار هم در همین نقطه‌ای که امروز محل جنگ است ظاهر شده یعنی کی‌یف. این سرزمین طی بزرگ و گسترده شدنش همین جور از سرزمین‌‎های اطراف خود از جمله حوزه‌ی تمدنی ایران می‌بلعد.

این روسیه‌ی تزاری بعد از شکست از ژاپن به مرور به سمت نابودی می‌رود. حزب سوسیال دموکرات در روسیه به رهبری لنین به فکرند که اگر این امپراطوری از هم پاشید و ما خواستیم تفکر خود را در این گستره‌ی جغرافیایی نشر دهیم با چه موانعی روبروییم؟! یکی از این موانع همین ملیت‌هاست. مثلا بادکوبه، ارمنستان، گرجستان، و بخش هایی از چچن، داغستان و… از حوزه‌ی تمدنی ایران بوده است.

«دربند»، قدیمی‌ترین شهر روسیه با تباری ایرانی

توضیحی اینجا درباره‌ی دربند شهری در فدراسیون روسیه اضافه کنم. آقای پوتین در این شهر به عنوان قدیمی‌ترین شهر کشورش جشنی برگزار کرد. شهری که ۲۰۰۰ سال قدمت دارد. شهری که نامش ایرانی‌ست. سازه‌اش هم ایرانی‌ست. حتی روستاهایی آنجا هست که هنوز تبار ایرانی دارند و به زبان تاتی صحبت می‌کنند مثل اهالی پشت آستارا به پایین که تات‌زبانند. البته یهودی‌های تاتی هم آنجا حضور دارند که به زبان تاتی که یکی از زبان‌های ایرانی‌ست صحبت می‌کنند.

دژ ساسانی شهر دربند در روسیه

برگردیم به آن بحث روسیه. لنین، استالین را مامور می‌کند که راهنمای عملی برای شیوه‌ی مواجهه با سرزمین‌های متنوعی که در این امپراطوری روسیه که احتمال فرو ریختنش هم وجود دارد پیدا کند.

«مسئله‌ی ملی» استالین

استالین کتابی به نام مسئله‌ی ملی منتشر می‌کند. استالین می‌گوید ما به این ملت‌ها حق می‌دهیم جدا شوند و حق تعیین سرنوشت به آن‌ها می‌دهیم منتهی با این شرط که این جدایی در راستای منافع طبقه‌ی کارگر باشد.

در تاریخ، قفقاز به تدریج برای روسیه مهم می‌شود. چرا؟! چون نفت کشف شده و باکو مهم‌ترین شهر نفتی جهان شده است. باکو یا همان بادکوبه که نامی ایرانی‌ست. این شهر پذیرای جمعیت درمانده‌ی ایران می‌شوند که به قفقاز برای کار مهاجرت می‌کنند. در دوره‌‎هایی حدود یک میلیون نفر کارگر ایرانی از تمام نقاط ایران داشتیم. مادربزرگ پدری خود من به قفقاز می‌روند درحالیکه خانه‌ی ما در کردستان بود. رد صدها خانواده‌ی ایرانی را در آنجا پیدا کردم.

خب مارکسیست‌های ایرانی اینجا در قالب حزب همت و بعدا حزب کمونیست متولد می‌شوند و تئوری مسئله‌ی ملی را به زبان فارسی منتقل می‌کنند. این تنوع زبانی در ایران را هم مسئله‌ی ملی نام می‌گذارند و ادبیات تولید می‌کنند.

تولد فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد/ گفتار «جنبش‌های ملی» وارد ایران شد

اما به صورت عملی در سال ۱۳۲۰ در بخش شمالی ایران استالین تصمیم می‌گیرد امتیاز نفت شمال ایران به شوروی منتقل شود. برای این کار چطور باید به ایران فشار آورد؟! با تاسیس جنبش‌های ملی به قول آن‌ها که ما می‌گوییم قومی. فرقه‌ی دموکرات آذربایجان و جمهوری مهاباد تاسیس می‌شوند و برای اولین بار این گفتار را به ایران می‌آورند.

اعضای فرقه دموکرات آذربایجان به همراه عکس استالین

تا اینجا از تاریخ گفتم و اما سوال شما: آیا ما در ایران واقعا قوم فارس داریم؟ آیا قوم به معنی فرهنگی آن در ایران داریم؟ پایه‌ی تاریخی و چپ این موضوع را بررسی کردیم پایه‌ی علوم انسانی‌اش را هم توضیح بدهیم.

همزمان با گفتارهای مارکسیستی مسئله‌ی دیگری هم در دنیا اتفاق می‌افتد به ویژه در آمریکا و آن هم مهاجرت است. گروهی از ساکنین آسیا و اروپای شرقی به اروپا و خصوصا آمریکا مهاجرت می‌کنند. گروهی هم به عنوان برده یا بعدا مهاجر به آن‌جا مهاجرت کردند. این‌ها چه کسانی هستند؟! این‌ها اتنیک (ethnic) اند یعنی همان اصطلاحی که شما به کار می‌برید. گروهی‌اند که قبلا در اروپا یا آمریکا سرزمینی نداشته‌اند و مستقر نبوده‌اند. بعضا هم به دلیل رنگ پوست، زبان یا تبارشان دیگری شده‌اند. برای این‌ها اصطلاح ethno را به معنی «غیریت»، «کافر» یا «نجس» به کار می‌برند. این واژه‌ی لاتین یعنی کسی که از ما نیست و مسیحی نیست. مانند همان عرب و عجمی‌ست که عرب‌ها به کار می‌بردند.

مطالعات در این باره هم علاوه بر آنچه چپ‌ها وارد ایران کردند وارد می‌شود. مجموعه‌ی این واردات مسئله‌ی قوم و قومیت را در ایران می‌سازد.

با این توضیحات مجدد به همان سوال برگردیم: آیا ما در ایران قوم داریم؟ قوم را چطور تعریف می‌کنیم؟ کسانی که مثلا زبان متفاوتی دارند. خب زبان‌هایی که در ایران هستند فقط همین ۴، ۵ زبانی نیست که معمولا در ذهن همه هست.

مطالعات نشان می‌دهند همین الآن اگر فقط به زبان‌هایی که گویشور دارند رجوع کنیم و مطالعات در این مورد کامل شود گونه‌های زبانی درایران به حدود ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰ برسد.

خب این به معنی آن است که ما ۱۳۰۰ یا ۱۴۰۰ قوم داریم؟! عده‌ای پاسخ می‌دهند که قوم فقط زبان نیست و مذهب هم هست. یعنی مثلا کردهای سنی مدهب و شیعه مذهب حسابشان از یکدیگر جداست. در تالش یا در میان بلوچ‌ها هم این مصداق دارد.

مفهوم «قوم» خارج از تجربه‌ی زیسته‌ی ایرانیان وارد شده

بالاخره مقصود از قوم چیست؟! به نظر می‌آید چون این مفاهیم خارج از تجربه‌ی زیسته‌ی ایرانیان وارد شده نیازمند مطالعه‌ی بیشتر است. به عبارت دیگر پاسخ قطعی به این سوال را کسی ندارد مگر نیروهای سیاسی. فقط تشکیلات سیاسی مانند فرقه دموکرات کردستان یا بقایای گروه‌های مارکسیست پاسخ دارند.

ما به صورت قراردادی گفته‌ایم کسانی که دارای ویژگی‌های خاص زبانی یا مذهبی بوده‌اند را می‌توانیم در قالب اقوام ایرانی تعریف کنیم. این هم یک قرارداد است و جامعیت و مانعیت لازم را ندارد.

رواج گفتار ایدئولوژیک و احساس تمایز بین ایرانیان دلایل ظهور قومگرایی در کشور

چه سیاست‌هایی در دولت‌های مختلف باعث تقویت یا تضعیف قومگرایی شده؟

اول باید دید قومگرایی از نظر شما چیست؟! قومگرا به کسی می‌گوییم که برخلاف تجربه‌ی همزیسته‌ی ایرانیان یک عنصر را بر عناصر دیگر زبانی یا فرهنگی مرجح می‌کند. یعنی نوعی افراط در برجسته کردن بخشی از مختصات گروهی از ایرانیان مثلا مختصات زبانی.

قومگرایی بعد از ظهوردر دهه ۲۰ چطور می‌تواند تقویت یا تضعیف شود؟! ببینید ما معمولا در دو دوره شاهد ظهور قومگرایی هستیم. یک دوره مربوط به زمانی‌ست که گفتاری ایدئولوژیک در کشور ما رواج پیدا می‌کند و موجب تقویت منازعات بین‌المللی می‌شود یعنی بین ایران و جهان چالش ایجاد می‌شود. طبعا رقبای منطقه‌ای یا فرامنطقه‌ای برای تضعیف گفت‌و‌گوی حاکم می‌خواهند از ابزاری استفاده کنند. یکی از ابزار آن‌ها استفاده از همین قومگرایی‌ست. مثلا در رقابت بین ایران و اسرائیل اگر ایران روی فلان گروه فلسطینی حساب باز می‌کند اسرائیل هم در ایران از فلان جریان ترک‌گرا حمایت می‌کند.

مجموعه‌ای از تمبرهای پستی قدیمی از لباس‌های محلی مختلف ایران

شرط دیگر برای زمانی‌ست که در داخل تمایزی بین ایرانیان قائل شویم. مثلا بگوییم تمام ایرانیان می‌توانند رئیس جمهور شوند جز گروهی از آن‌ها. این گروه مذهب یا دین متفاوتی با دین و مذهب رسمی دارند. همین احساس مورد تبعیض قرار گرفتن می‌‍تواند قومگرایی را تقویت کند.

عامل دیگر دسترسی به امکانات یا توسعه است. به میزانی که شاخص‌های توسعه‌ی ما ناپایدار و ناموزون باشد قومگرایی فرصت عرض اندام پیدا می‌کند. وقتی این شاخص‌ها به گونه‌ای نیست که تمام ایرانی‌ها احساس برابری کنند حس محرومیت میان گروهی از ما برجسته می‌شود.

وقتی شاخص توسعه در استان‌های غربی یا در استان سیستان و بلوچستان به هر دلیلی شکاف عمده‌ای با سایر نقاط داشته باشد مردم آن منطقه امکان شنیدن صدای قومگرایی بیشتری را پیدا می‌کنند.

عامل دیگر افراطی‌گری مذهبی‌ست. شما تصور کنید روزی در صداوسیمای ما به مناسبت وفات حضرت فاطمه علیه خلفای راشدین برنامه‌ای پخش شود. چه اتفاقی می‌افتد؟! البته در صداوسیما تا به حال اتفاق نیفتاده اما از تریبون‌های دیگر رخ داده و همین‌ها هیزم به آتش قومگرایی‌ست.

عامل دیگر هم تاریخی‌ست. این امر حداقل ۵۰۰ سال در ایران ریشه دارد. عامل عدم همپوشانی مرزهای سیاسی و تمدنی ایران است. با جدایی مناطقی از ایران و پیوستنشان به روسیه یا عثمانی و به خصوص در شرایطی که ایران هم قوی نبوده است قومگرایی در این مناطق مرزی شکل گرفت.

باید به فروپاشی عثمانی و شوروی هم اشاره کرد. همین الان جنگ غزه و مسئله‌ی فلسطین نتیجه‌ی فروپاشی عثمانی‌ست. شما ببینید مرزهای کشورهای آفریقای شمالی را چطور کشیده‌اند یا سودان را نگاه کنید. طوری‌ست که انگار یک خط‌کش گذاشته‌اند و مرز را جدا کرده‌اند.

با کنار هم گذاشتن این عوامل کنار هم به این نتیجه می‌رسیم که به طور خلاصه حکمرانی بد می‌تواند به قومگرایی دامن بزند.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.