به گزارش آوای تبریز، ۱۱۸ سال از تاریخ صدور فرمان مشروطیت و فرمان تشکیل مجلس شورای ملی (۱۴ مرداد ۱۲۸۵) به دست مظفرالدین شاه قاجار میگذرد و وقایعی که پیش از این تاریخ و پس از آن اتفاق افتاده است، گواه مهمی بر این نقطه عطف تاریخ ایران است که در تبریز رقم خورده است.
کوچه پس کوچههای تبریز و آجر به آجر آن بوی تاریخ مشروطه میدهد. موزهها و خانههای تاریخی که از دورانهای مختلف باقیمانده و تابلوهایی که نام نیک مردان بر آنها نقش بسته، تنها گوشهای از تاریخ پرافتخار این شهر است.
برای آشنایی با تاریخ مشروطه، کافی است سری به تبریز زد و در میان تاریخ دیوارها و تکههای آجری خانههایش گشتی زد. به همین منظور با تور تاریخی مشروطه گردی حوزه هنری آذربایجان شرقی همسفر شدیم تا بیش از پیش با تاریخ این دیار آشنا شویم.
سفر ما از مقابل ساختمان حوزه هنری آغاز میشود و گروهی از دانشجویان و اساتید تاریخ دانشگاه تبریز و تعدادی از اصحاب رسانه سوار اتوبوس میشوند تا به مقصد نخست تور مشروطه گردی بروند.
وقتی به مقصد نخست میرسیم، راوی امروز داستان مشروطه به ما میپیوندد. محمد عزیزی راد، فعال عرصه رسانه آذربایجان شرقی، مولف مجموعه کتب «تاریخ مطبوعات آذربایجان» و محقق تاریخ راوی امروز ما است.
مقبره باقرخان بیخ گوش تبریزیها
شاید بسیاری از مردم شهر تبریز به جز اندکی که علاقمند به مباحث مشروطه هستند و برای آن دست به تحقیق و پژوهش زدهاند، نمیدانند که قبر باقرخان سالار ملی در یک مجموعه فرهنگی و تاریخی شهر واقع شده است. مجموعهای که با متراژ ۱۷ هزار و ۳۴۰ مترمربع اکنون به عنوان پارک طوبی شناخته میشود و توسط حاج رضا طوبائیه وقف شده است.
مجموعه پارک موزه طوبائیه متعلق به خاندان طوبائیه از تجار و هیات داران تبریزی در دوره پهلوی اول است که در ۱۳۰۹ شمسی با کاربری قبرستان عمومی توسط حاج رضا وقف شده و بعدها جمعی از قبور مربوطه به مکان دیگری منتقل شده و اکنون فقط قبر و مجسمه باقرخان و تعداد اندکی از مشروطه خواهان باقی مانده است.
نام باقرخان همواره در کنار برادرش ستارخان شنیده میشود و این ۲ برادر در روشن نگه داشتن چراغ مشروطه از جان و دل مایه گذاشتند و سختی محاصره و تشنگی و گرسنگی را چشیدند تا در زمانی که دیگر کسی امیدی به مشروطه نداشت، آن را در یادها زنده نگه دارند.
در نهایت مرگ بود که این ۲ برادر را از هم جدا کرد و تن ستارخان در تهران و باقرخان در تبریز آرام گرفت. قبر باقرخان در وسط شهر تبریز و میان روزمرگیهای مردم در داخل ساختمان داخل پارک طوبی قرار دارد ولی حتی دریغ از یک تابلو که بیانگر خفتن این بزرگ مرد تاریخ مشروطه باشد.
پیکر سالار ملی سالها در غم غربت
باقرخان و ستارخان در سال ۱۲۸۸ و والی گری مخبرالسلطنه و پس از پیروزی مشروطه مجبور میشوند به تهران بروند. چرا؟ چون پیش مردم و علما، مقبولیت بالایی داشتند و روسهای تزار که در تبریز مستقر بودند، این درجه از مقبولیت را برنمیتابیدند.
هنگامی که این ۲ برادر در تهران بودند، دولت روسیه تزاری در سال ۱۲۹۰ به ایران اولتیماتوم داد و پس از آن نیز مجلس دوم بسته شد، سپس جمعی از ملّییون و وطن پرستان ایرانی، کمیته ملّیون را به ریاست نظام السلطنه تشکیل دادند و با پیشتازی دولت روس برای تسخیر ایران، باقرخان به همراه ملّییون به شهرهای مختلف کشور و سپس عثمانی میرود.
سال ۱۲۹۵ هنگام بازگشت از عثمانی در قلعه شیخ وهاب نزدیکی قصرشیرین میهمان محمدامین طالبانی کرد میشوند اما چون اسب و اندوختهای در کنار خود داشتند، میزبان حریص میشود و شب هنگام، باقرخان که ۵۰ سال داشت به همراه ۱۸ همراهش را کشته، سرشان را بریده و چال میکنند.
دامادی که پس از سالها جنازه پدرزنش را پیدا کرد
پیکر باقرخان و همراهانش سالها در این محل باقی میماند تا اینکه تنها دامادش به نام سرتیپ سیدحسین هاشمی معروف به تیمسار هاشمی که مورد اقبال دولتمردان و یکی از فرماندهان قوای دولتی و مامور آذربایجان بود، کمر همت بسته و به قصرشیرین رفته و جنازه باقرخان و ۱۸ همراهش را پیدا می کند و به تبریز میآورد.
تیمسار هاشمی، جنازه همسر باقرخان و همسر خود را هم پس از مرگ در محل طوبائیه دفن میکند.
قبر حاج محمد نخجوانی در جوار قبر باقرخان
کمی پایین تر از قبر باقرخان در پارک طوبی، قبر فرد دیگری به نام حاج محمد نخجوانی نیز به چشم میخورد.
وی به عنوان چهره مشروطه شناخته نمیشود، اما در پهلوی اول و دوم از فرهیختگان و فرهنگیان به نام تبریز و محل اعتماد و احترام بوده است.
باقرخان بی خانه
باقرخان وقتی از تهران رفت، خانهاش به همراه خانه تمام آزادیخواهان و مشروطه خواهان تبریز توسط روسها با دینامیت ویران شد ولی وقتی به تبریز میآمد به خانه حاج رضا طوبائیه که فامیل و رفیقش بود، میرفت و تا زمان رفتن در آن سکونت داشت از این رو خانه حاج رضا را منتسب به خانه باقرخان میدانند.
حاج رضا، کارخانه زهتابی(روده پاک کنی) داشت و رودههایی که پاک و تمیز میکرد را برای ساخت محصولاتی چون نخ جراحی به کشورهای اروپایی میفرستاد.
خانه منتسب به باقرخان در کوچه سالار ملی واقع در محله خیابان قرار دارد که خانهای شبیه به خانههای دوران قاجار بوده و دوطبقه دارد. این خانه تا دهه ۷۰ شمس وضعیت خوبی داشت ولی با آغاز بحث بتنی سازی تبریز، این خانه نیز در امان نماند. این خانه شخصی توسط شهرداری خریداری شده ولی هنوز برای بازسازی آن کار خاصی انجام نگرفته است.
از داستان باقرخان سالار ملی میگذریم و به کوی دیگر مشروطه خواهان سری میزنیم. تبریز، چهرهی مشروطه خواهی کم ندارد.
حاج علی موسیو
حاج علی متولد سال ۱۲۴۰ شمسی و از تاجران سرشناس تبریز است که در سال ۱۲۸۹ شمسی بنا به دلایلی فوت میکند اما درباره نحوه مرگ وی اطلاعات قطعی وجود ندارد. در آن دوران رسم بود که به هر کسی یک لقب میدادند، حاج علی هم که زبان فرانسوی خوب بلد بود، مردم او را حاج علی موسیو نامیدند. اگر کسی هم به روسیه میرفت یا زبان روسی بلد بود و یا به هر طریقی با روس ارتباط داشت، پسوند «اوف» به نامش اضافه میکردند.
علی موسیو را به عنوان «مغز متفکر انقلاب مشروطه» میشناسند. او در دورهای که محمدعلی میرزا ولیعهد دیکتاتور، مال اندوز و به نوعی از جنس ناجور در تبریز سکونت داشت، به این نتیجه رسید که با مقابله رو در رو و جنگ با محمدعلی و فرّاشان وی نمیشود، اقدامی کرد و تنها راه فعالیت مشروطه در چنین فضایی راه اندازی یک تشکیلات سرّی است.
با این تفکر، علی موسیو اقدام به تشکیل کمیته مرکز غیبی به تاسی از تشکیلات سوسیال دموکرات قفقاز که با آنها هم ارتباط داشت. این مرکز به عنوان یک تشکیلات سیاسی و سرّی مجاهدان و مبارزان مشروطه لقب گرفت و درباره تعداد اعضای اولیه آن نیز اختلافی از هفت تا ۲۵ نفر وجود دارد.
دومین شهردار تبریز
حاج علی موسیو پس از سردار همایون، دومین شهردار تبریز بود و برای اشتغال جوانان شهر نیز یک کارخانه چینی سازی راه انداخته بود.
دورانی که تبریز و آذربایجان به دست اجنبیها میافتد
روسهای تزار ۲ بار به تبریز و آذربایجان هجوم برده و کنترل این مناطق را به دست گرفتند به طوری که ارتباط تبریز با پایتخت قطع میشود و به دست روسها میافتد. یک بار از سال ۱۲۸۹ تا ۱۲۹۶ و بار دیگر در خلال جنگ جهانی دوم و از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۵ که روسها به آذربایجان لشگرکشی میکنند. اکنون در یاد برخی از بازماندگان آن زمان و پدربزرگ و مادربزرگها درباره حمله روسها به آذربایجان میتوان خاطراتی را یافت که مربوط به دوران جنگ جهانی دوم است.
عاشورای فراموش نشدنی ۱۲۹۰ در تاروپود تاریخ
سال ۱۲۹۰ بود. ارتباط تبریز با پایتخت قطع شده بود و باقرخان و ستارخان به اجبار تبریز را به مقصد تهران ترک کرده بودند. روسها هر چه در توان داشتند، گذاشتند تا میرزاعلی آقا تبریزی معروف به ثقه الاسلام، برگه شهادت دروغ علیه مجاهدان تبریز را امضا کند اما وقتی از آن امتناع میوزرد، کاغذ دیگری آورده و میخواهند تا مشروعیت حضور روسها در تبریز را امضا کند اما از امضای آن نیز اجتناب میکند و میگوید مسلمان، شهادت دروغ نمیدهد.
وقتی روسها سرسختی ثقهالاسلام را میبینند، او را به همراه هفت تن دیگر از جمله پسران علی موسیو در صبح روز عاشورا برای برگزاری دادگاه نظامی به باغشمال تبریز برده و سپس در میدان مشق تبریز(دانشسرای فعلی) به دار میآویزند.
مقصد دیگر ما خانه ختایی است. خانهای که در جوار خانه علی موسیو قرار دارد و داستان دل آزاری دارد.
داستان جانگداز مشروطه در خاندان ختاییها
این خانه متعلق به خاندان ختایی از خاندانهای بنام تبریز است که در حوزه تجارت و بازرگانی فعالیت میکردند و قبلا ۲۰ خانه در این محدوده داشتند.
در اوج مبارزات مشروطه که تبریز ویران میشود و بازار تبریز نیز ۳۰ بار مورد چپاول قرار میگیرد، خاندان ختایی با محافظه کاری خود را حفظ میکنند و در مدیریت وضعیت آذوقه مردم در دوران محاصره و قحطی تبریز توسط قشون روس نقش بسزایی داشتند. وقتی ماه محرم فرا میرسد، محمد صادق ختایی، پدر خانواده ختاییها، پرچم روس را از سر در خانه پایین آورده و پرچم سیاه عزای حسینی را نصب میکند.
روسها که از این اقدام ختایی خوششان نیامده بود، به خانههای ختایی حمله کرده و آنجا را به آتش کشیدند و اهالی خانه و مردم عزاداری که برای گرفتن احسان در این خانه بودند را به گلوله بستند. علی ختایی که یکی از پسرهای کوچک خانواده بود، زیر یکی از مردگان پناه میگیرد و زنده میماند. محمدصادق ختایی در این زمان به همراه برادر و جمعی از اعضای خاندان در یک سفر تجاری بود، وقتی خبر قتل و غارت در خانهاش را میشنود از بیم مرگ دیگر اعضای خانواده به تبریز نمیآید و به خلخال میرود اما آنجا هم دچار بلاهایی میشود.
سفر مشروطه گردی ما در اینجا به پایان میرسد و محمد عزیزی راد، راوی داستان مشروطه میگوید: تاریخ مشروطه نیازمند بازخوانی است. ما مشروطه را بیشتر از نگاه مشروطه خواهان شنیده و روایت میکنیم ولی باید از دید منصفانه از مستبدان مشروطه و مخالفان آن نیز درباره مشروطه بشنویم زیرا بسیاری از این افراد و شخصیتها در روزگاری در مشروطه تاثیرگذار بودند و سپس منحرف شدند.
وی ادامه میدهد: درست است که تا به امروز هزاران جلد کتاب درباره مشروطه و مشروطه خواهان نوشته شده است ولی آنقدر نقاط تاریکی در مشروطه وجود دارد که میتوان هزاران جلد دیگر هم نوشت.
وی به نقش تبریز و آذربایجان در مشروطه اشاره کرده و میافزاید: روایت تاریخ ایران بدون تاریخ آذربایجان و تبریز ناقص است. مردم این دیار در برهههای تاریخی حساس برای صیانت از حریم مادری خود نقش قابل توجهی ایفا کردند و شخصیتهایی چون باقرخان و ستارخان هر یک تاریخ و کشوری برای خود بودند.
عزیزی راد میگوید: کشوری که نسبت به تاریخ خود مطلع نباشد، محکوم به نابودی است.
ثبت دیدگاه