نقدی بر نمایش لیلی و مجنون
۰۷ آبان ۱۴۰۲ - ۱۴:۰۹
شناسه : 13274
9
آواره و سرگردان همچون خودِ مجنون: آوای تبریز- در قحطی نمایش، آدمی دلش خرسند نمی شود تا به نقد یک نمایش بنشیند. چندان که نمایشی به صحنه می رود، نوری در دل می دود. بنابراین، هر نمایشی را باید غنیمت دانست و ارج نهاد. از این جنبه، تلاش های گردانندگان این نمایش، از صدر تا ذیل، ارزشمند و قابل ارج نهادن است.
نویسنده : جلال پیکانی
پ
پ

به گزارش آوای تبریز، در قحطی نمایش، آدمی دلش خرسند نمی شود تا به نقد یک نمایش بنشیند. چندان که نمایشی به صحنه می رود، نوری در دل می دود. بنابراین، هر نمایشی را باید غنیمت دانست و ارج نهاد. از این جنبه، تلاش های گردانندگان این نمایش، از صدر تا ذیل، ارزشمند و قابل ارج نهادن است.

اما از سوی دیگر، افسوس که به جای مشاهده پیشرفت هنر نمایش، با دیدن این نمایش، طی شدن مسیر پس رفت را به نظاره نشستم. از این رو، به دلایلی که در ادامه مطرح خواهم کرد، معتقدم که نمایش لیلی و مجنون یک پس¬رفت آشکار در هنر نمایش استان است.

۱- آزمودن ناشیانه سبک و سیاق نو

یعقوب صدیق جمالی، کارگردان نمایش لیلی و مجنون در کنفرانس خبری نمایش لیلی و مجنون گفته اند: « من بعد از ۲۰ سال تازه فهمیده‌ام مخاطب تئاتر تبریز از تماشای یک تئاتر چه می‌خواهد. این را صادقانه می‌گویم، آدمی وقتی جوان است خود را مصلح و منجی جهان می‌داند و قصد دارد با کارها و آثارش جهان ار اصلاح کند و به نظر خود در این راه هم قدم‌های اولیه را برداشته است، اما غافل از آنکه اجرای نمایش برای شش نفر تماشاگر یعنی تو مخاطب خودت را نشناخته‌ای و باید ابتدا به عقب برگرده و مسی را دوباره انتخاب کنی و ذائقه تماشاگر را هم در نظر داشته باشی. صدیق‌جمالی ادامه داد: سال ۷۹ که کوراوغلی را به روی صحنه بردیم، برای خرید بلیط آن مردم صف کشیده بودند. اولین جرقه این نظر آنجا و آن زمان در ذهن من شکل گرفت.

از آن زمان هر وقت مضامین و قالب‌هایی انتخاب کرده‌ام که مردم و مخاطبان آن را پسندیده‌اند جواب خوبی گرفته‌ام و استقبال خوبی هم دیده‌ام.» (https://nasrnews.ir/detail/101276/)

این توصیف به قدر کافی گویاست و در آن دو نکته تصریح شده است. نخست اینکه، کارگردان کوشیده است شیوه ای نو بیازماید؛ و دوم اینکه بیش از هر چیز بر مزاج و خواسته و دلخواه مخاطب توجه داشته است.

ایشان این اثر خود را چنین توصیف می¬کنند: «این نمایش را می‌توان نمایشی فرمالیستی از تلفیق فیزیکال، حرکت، دیالوگ، شعرو موسیقی دانست. »

فارغ از اینکه این جمله درست¬ساخت نیست و در آن الفاظ به درستی به کار نرفته است، تا آنجا که من از فرمالیسم آگاهی دارم، چنین اثری را نمی توان یک اثر فرمالیستی دانست. اثری که به شدت دیالوگ محور است و سخت می کوشد مفاهیم و طرح واره های سنتی، و حتی ارتجاعی، را القا بکند، نمی تواند اثری فرمالیستی باشد. افزون بر این، دست یازیدن به فرمالیسم کاری است پر مخاطره، چون در چنان اثری، نقصان ثانوی بودن محتوا را باید فرم های هنری غنی پر بکند، چیزی که در این اثر مشاهده نمی شود: حرکات ناهماهنگ، خشک و زمخت، در کنار فریادها و نعره های اغراق شده و گوش¬خراش، با چاشنی اِلمان های کلیشه ای و تکراری نمی تواند مصداق فرمالیسم باشد. من این اثر را بیشتر آوارگی میان سبک ها و شیوه¬های مختلف می دانم تا فرمالیسم تلفیقی. نمی دانم چگونه می توان اثری را که از شدت تأکید بر انتقال پیام در حال انفجار است، اثری فرمالیستی دانست. برای آنکه با مصداقی معتبر از اثر فرمالیستی آشنا شویم، فیلمِ نمایش گونه «فانوس دریایی» از رابرت اگرز نمونه خوبی است.

۲- «پسند» مخاطب یا «رگ» مخاطب؟

یعقوب صدیق جمالی در فقره نقل شده بر اهمیت خواسته مخاطب تأکید می کنند. ولی حال و هوای نمایش لیلی و مجنون از این حکایت دارد که ایشان بیشتر بر رگ خواب مخاطب دست گذاشته اند. مقصود من از این تعبیر آن است که مخاطب از هر چه خوشش می آید آن را در نمایش بگنجانیم. از این حیث، این نمایش یادآور فیلم دری (پوست) است. فیلم دری نیز فیلمی چهل تکه بود که از کنار هم قرار دادن مضامینی که مردم و مخاطب را خوش می¬آید یا به هیجان می¬آورد، تشکیل شده بود، با این تفاوت که فرمالیسم آن اثر از فرمالیسم این نمایش پخته¬تر و دلنشین¬تر بود. اما به هر حال، هر دو اثر بر رگ خواب مردم و مخاطب انگشت نهاده اند.
البته این رویکرد به خودی خود نقص به شمار نمی آید، بلکه آنجا نقص است که کل اثر حول بدست آوردن رضایت مخاطب شکل گرفته باشد. اساساً یکی از تفاوت های سینمای تجاری و هنر نمایش دقیقاً همین است. در سینمای تجاری فیلم ساز در پی پسند مخاطب حرکت می کند، در حالی که در هنر نمایش، صاحب اثر می کوشد تا ذوق هنری مخاطب را تقویت بکند.

۳ ستایشِ عشقی چنان ویرانگر

در نشست خبری پیش گفته، جناب کارگردان می گویند که « احساسم بر این بود در چنین شرایطی که نوعی خمودگی خاص بر جامعه حاکم است و عنصر عشق در عصر حاضر محجور و در پس پرده مانده است، نیاز بود لیلی و مجنون دوباره از بین کتاب‌ها بیرون بیاید و مردم با آن مواجه شوند.»
اینکه بر جامعه خمودگی حاکم است، امری است واضح و در آن شکی نیست. اما پرسش این است که آیا چنین نمایش مملو از اغراق شده ترین اشکال نعره و فریاد و ضجه و نیز اِلمان های بصری گاه آزاردهنده، می تواند آن خمودگی را بزداید، یا بر عکس، مصداق صحنه ای است سوگوارانه که مردم با نظاره آن، به اصطلاح، بر مصیبت های خود تسلایی می¬یابند؟

از سوی دیگر، چه کسی می گوید آنچه در داستان لیلی و مجنون آمده است مصداق روایتی است قابل دفاع از عشق؟ در مقابل، من به جد بر این عقیده ام که داستان لیلی و مجنون، فارغ از اینکه واقعیت داشته باشد یا نه، داستان دو روان پریش بی سرانجام است، داستانی که به خصوص برای انسان معاصر چنان مایه ای ندارد.

۴ آوارگی زبان

از همان ویدئو تبلیغاتی آغازین، که متن آن به نحوی آزاردهنده میان دو زبان ترکی (ترکی محاوره ای تبریز، ترکی جمهوری آذربایجان و اندکی ترکی استانبولی) و فارسی آواره بود، دیالوگ های نمایش نیز به نحوی آزاردهنده غلط آلود، معیوب و «آواره» بودند. ظاهراً آن عبارات یا نوشته خود آقای صدیق جمالی است یا نوشته شخصی بنام آقای شاهرخ نخعی. تا آنجا که سوابق پژوهشی هر دو بزرگوار را جستجو کردم، پیشینه ای که نشان دهنده تخصص ایشان در ادبیات باشد، نیافتم. (طبیعتاً دکلمه اشعار فضولی را نمی توان مصداق تخصص در ادبیات دانست.) بنابراین، این نمایش از نظر دیالوگ و متن، که از ستون های هر نمایش است، سخت می لنگد. ضعف دانش ادبی آنقدر فاحش بود که در پوستر نمایش از واژه «خوانش» برای اشاره به «خواندن» استفاده شده است، حال آنکه این واژه به معنای «تفسیر» است و نه «خواندن». تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

نهایت اینکه، لب توصیف من از این نمایش در واژه «آوارگی» خلاصه می¬شود، آواره میان سبک ها و شیوه ها، آواره میان فرم و محتوا، آواره میان زبان فارسی و ترکی، آواره میان گذشته و حال. افسوس که هیچ کس و هیچ چیز در جای خود ننشسته است.

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.