به گزارش آوای تبریز، مرداد ۱۴۰۲ ما با پرواز از کنیا وارد روآندا شدیم. اولین برخورد با روآندا کمی چالشی بود. درحالیکه پاسپورت بقیه کشورها سریع و بدون سؤال و جواب مهر میخورند، از ما سؤال و جواب میکنند و البته ما به عنوان یک ایرانی گردشگر دیگر به این چیزها عادت کردهایم.
مسیر مرکز شهر کیگالی ترافیک است. چشممان به تپههاست… تپهها و تپهها… اینجا کشور هزاران تپه است.
وقتی اسم روآندا میآید، احتمالا اولین چیزی که به ذهن میرسد نسلکشی است. ترسم این بود که نسلکشی اینجا به جاذبه توریستی تبدیل شده باشد و البته ترس بجایی هم بود. توریستهای زیادی به دیدن یادبودهای «نسلکشی» میآیند! اما روآندا مدت زیادی است که تصمیم گرفته نسلکشی را پشت سر بگذارد. البته پشتسرگذاشتن به معنی بهعدالتنسپردن مرتکبان نیست.
مرکز شهر کیگالی حس امنیت خوبی دارد. ۱۱ شب هنوز مردم در خیابان هستند و دستفروشها مشغول کسبوکار.
مشخص است که کیگالی خیلی وقت نیست که نفس گرفته و رشد را شروع کرده است. فروشگاههای بزرگ زنجیرهای و رستورانها کمابیش هستند ولی نه خیلی شیک و مجلسی! متوجه میشویم مثل کنیا اینجا هم چینیها هستند. چین در آفریقا همهجوره جای پا دارد. از جاده و فرودگاه تا فروشگاه و سوپرمارکت و نیروگاه. وارد سوپرمارکت بزرگی میشویم. هم فروشندهها چندتایشان چینی هستند، هم مشتریها و هم جنسها!
تهران به هرکسی گفتیم که آفریقا میرویم، اخمی کرد و گفت، مردادماه و آفریقا؟ در این هوای گرم دیوانهاید؟ اما هوای کیگالی بینظیر است. نسیم خنک و هوای ۲۰ درجه سانتیگراد را تجربه میکنیم در حالی که در مرداد ایران به دلیل گرمای هوا (؟) دو روز را تعطیل اعلام کردهاند.
خوشبختانه موزه نسلکشی هزینه ورودیه ندارد… واقعا خرید بلیت برای تماشای قتل عام یک ملت نمیتواند خوشایند هیچ توریستی باشد. البته این به این معنی نیست که راههای درآمد از توریستها را بستهاند. تقریبا همه راهنمای صوتی میگیرند و بیشتر توریستهای غربی هم دونیت میکنند (شاید اینگونه احساس عذاب وجدان کمتری میکنند. بیشتر آدمها اینجا به تماشای وقایعی میآیند که خیلی از آنها از نظر زمانی دور نبودهاند. خیلیهایشان حتی یادشان است که در اخبار تلویزیون و رسانهها وقایع را دنبال میکردند).
اما خود یادبود نسلکشی طراحی قابل تحسینی دارد و ادای احترامی تمامعیار به قربانیان نسلکشی روآندا و نسلکشیهای دیگر تاریخ معاصر است. از باغ زیبایش که گورهای سیمانی سادهای را در خود جای داده تا تصاویر و وسایل شخصی قربانیان، متونی درباره خصوصیاتشان و نحوه مرگشان، رنج قربانیان و بازماندگان را به جای تقلیل به عدد و رقم، واقعی و قابل لمس کرده است.
کیگالی پر از موتورسیکلت است، همه راکبان و سرنشینها کلاه به سر دارند. کلمنت رانندهای که رفیقمان شده از سختگیری شدید و عجیب و غریب پلیس و جرایم سنگین دوربینها میگوید. جایی را نشان میدهد و میگوید که اگر اینجا با سرعت بالا بروم، جریمهاش آنقدر زیاد است که بهتر است ماشین را همینجا بگذارم و فرار کنم!
قیمت yego که مثل اسنپ و تپسی خودمان است گران است و با تاکسیمتر حساب میکند. موتور ارزان است و کلاه ایمنی هم باید بگذاری اما روی سربالایی تپهها از بس این موتورهای باجاج هندی به روغنسوزی میافتند و زور میزنند، چشمانت به سوزش میافتد! این موتورهای هندی گویا برای نوردیدن جلگههای تخت هندوستان ساخته شدهاند نه تپهنوردی در کیگالی!
یک عصر تصمیم میگیریم که به سینما برویم. نایروبی که بودیم باربی و اپنهایمر در سینماهای کنیا اکران میشد. اما اینجا در کیگالی، مشکل اصلی پیداکردن سینماست. تنها سینمای مرکز شهر تعطیل شده و یک سینما در حاشیه شهر فقط آخر هفتهها فیلم دارد! متوجه میشویم که گروه موسیقی جامائیکایی inner circle و چند گروه معروف آفریقایی کنسرت دارند و سینما تعطیل است! ما پیگیرتر از این حرفها هستیم. یک شب دیگر میرویم و تماشای مأموریت غیرممکن جدید در تنها سینمای ظاهرا دایر کیگالی ممکن میشود. کلیساها برخلاف سینماها زیادند… بیشترشان همان کلیساهایی هستند که هوتوها در آنها توتسیها را سلاخی کردهاند. ۱۲ شب بیرون مرکز شهر، بدون وسیله برگشتیم… دلهره به دلمان راه ندارد. روآندا امن است. کیگالی پر از نگهبان و پلیس است. ورودی همه مراکز خرید از دستگاه رد میشوی و مأمورها کیفت را باز میکنند (ولی نمیگردند!) اما دلیل حس امنیت اینجا به چیزی بیشتر از حضور مأمورها برمیگردد. از جلوی هتل دس میل کولینز (هزارتپه) عبور میکنیم. نورپردازی و آرامش قشنگی دارد و باورکردنی نیست که همان ساختمانی است که وقایع فیلم هتل روآندا در آن اتفاق افتاده.
روآنداییها زیبا هستند. استخوانبندی صورتشان، درخشش چشمانشان و حتی حرکاتشان جاذبه و کاریزما دارد. چند دهه بعد از نسل کشی بهتر است اینجا از دموکراسی که مدل غربی است حرف نزنیم. البته در آفریقا بهویژه در کشورهای همسایه اوگاندا، بروندی و کنگو هم نباید از دموکراسی صحبت کنیم. اینجا حاکمان مصلح را که نظم برقرار کنند همه دوست دارند. بعد از تجربه هرجومرج و کشتار غیر از این هم نمیتواند باشد. پل کاگامه که از سال ۲۰۰۰ تا الان رئیسجمهور اینجاست و توانسته ضمن محاکمه هر کسی که ظن آمریت یا ارتکاب نسلکشی بر او رفته، ملت روآندا را یک ملت کند و با سیاست محاکمه عادلانه، محکومیت قاطعانه، ایجاد شرمساری، بهرسمیتشناختن عزت قربانیان و البته حداکثر تخفیف مجازات و عفو مرتکبان، کشور را از هرجومرج و انتقام به ثبات و شکوفایی اقتصادی هدایت کند. به همین دلیل مردم در اینجا و بیشتر جاهای آفریقا یک حاکم منضبط مصلح و قدرقدرت را به دموکراسی توأم با بیثباتی ترجیح میدهند.
رهسپار غربیترین نقطه روآندا میشویم. جاده اولش خوب است اما گول خوردهایم. نرسیده به شهر کیبویه جاده افتضاح میشود. از کیبویه رد میشوم به سمت شمال و گیزنی میرویم و بعد از یک ساعت از یک فرعی با جادهای ناجور جدا شده به سمت دریاچه کیوو میرویم. جاده از درون جنگلهای اکالیپتوس عبور میکند و به یک شبهجزیره که دیگر از مسیریاب گوگل هم خارج است میرسیم. از بلندای مشرف به دریاچه آن سمت، جزایر و سواحل دریاچه ناحیه کشور جمهوری دموکراتیک کنگو دیده میشود. شبهنگام روی دریاچه ابرهای سمت کنگو رعد و برق میزنند. در شرق کنگو هنوز جنگ است. دو جنگ بزرگ آفریقا با بیش از پنج میلیون کشته، تلفات و آسیبهای خیلی بیشتری نسبت به نسلکشی روآندا داشته است. اما دلایل زیادی هستند که مردم دنیا درباره نسلکشی روآندا بیش از مرگ میلیونها کنگویی خبردار شدهاند و مهمترینشان فرق نمایش دراماتیکتر تلفات نسلکشی نسبت به جنگ بزرگ آفریقاست. اسمهای جنگ و نسلکشی را رسانهها میگذارند ولی برای قربانیها این اسامی چه فرقی دارند؟
کنار دریاچه کیوو محلیها در حال ماهیگیری هستند. با ما مهرباناند و توریستی غیر از ما در آن زمان حضور ندارد. باورکردنی نیست که وحشتناکترین حوادث چند دهه اخیر دنیا اینجا اتفاق افتاده. نسلکشی و فرار صدها هزار نفر از روآندا به کنگو و بعد جنگ کنگو و مهاجرت معکوس از مسیر همین زمینها و مزارع بوده است. باورنکردنیتر اینکه اکنون موتورسیکلتی اگر در بیراههای در این مسیر میبینید هم راکب و هم مسافرش حتما کلاه ایمنی بر سر دارند در حالی که تا کیلومترها از پلیس و ژاندارم خبری نیست.
در دامنه سلسله کوههای آتشفشانی ویرونگا مزارع قهوه به چشم میآیند. زمین صافی دیده نمیشود و کشاورزی در شیب صورت میگیرد. قهوه تولیدی در این ارتفاع و با این خاکهای آتشفشانی غنی عطر و بوی خاصی دارد.
روآندا با تپههای زیبایش و مردمانی که هنوز حتی زخمهای واقعی نسلکشی بر صورتهایشان است از گذشته تاریکش به سوی تونل سعادت و روشنایی خارج میشود. روآندا تصمیم گرفته مرتکبان را نبخشد ولی خاطره شرمساری یک ملت را حداقل برای نسل جدیدش به دست فراموشی سپرده و صفحهای نو شروع کند. حتما در آینده از کشور هزاران تپه و مسیر جدید خیر و سعادتش بیشتر خواهیم شنید.
ثبت دیدگاه