به گزارش آوای تبریز، راستش قبل از اینکه وارد کارگاه تولیدی حمایتی سهند شوم، هیچ فکرش را نمیکردم که پشت دیوارهای این مرکز، انسانهایی هستند که با یکسری تواناییهایی متفاوت در پی یافتن روزانهای برای اثبات خود باشند. انسانهایی که با وجود مشکلات و بیماریهای ذهنی خفیف و حتی شدید، با دستهای خود کاری میکنند، کارستان. در نگاه اول، شاید با یک کارگاه تولیدی ساده روبرو شوید؛ اما اینجا پناهگاه امنی است برای کسانی که جامعه گاهی آنها را از یاد میبرد.با هماهنگی بهزیستی استان، سری به دو کارگاه تولیدی ویژه افراد کمتوان ذهنی و توانخواه میزنم. اولی کارگاه حمایتی تولیدی سهند است و 65 توانخواه در آن مشغول مونتاژ سنگ و تبدیل آن به کاشی گرانیتی و کاشیهای کف استخر هستند.
اینجا همه چیز رو به روال است، درست مثل کارگاه تولیدی واقعی!
وارد که میشوم، همه با نظموانضباط خاصی مشغول انجاموظیفه خود هستند. یکی کاشیهای کوچک را دستبهدست میکند و آن دیگری با چسب، سرجای خود مینشاند. امکان ندارد که در این نگاه اول، متوجه بیماری و یا کمتوانی ذهنی بسیارشان شوید؛ اینجا همه چیز رو به روال است، درست مثل یک کارگاه تولیدی واقعی. الهام فرزانه، مسؤول فنی مرکز است. از روال کار مرکز میگوید: «بچههایی که اینجا میآیند، 6 ماه دوره کارآموزی و سپس کارورزی را طی کرده و همراه با آموزش، به امر تولید مشغول هستند. علاوه بر مونتاژ کاشی گرانیتی، قالیبافی هم داریم.»
از خانه تا کارخانه!
طبق گفته فرزانه، برخی از توانخواهان، کار مونتاژ کاشی را از همین مرکز یاد گرفته و پس از طی کردن دوره های کارآموزی، حالا وارد کارخانه شده و کارشان را آنجا ادامه میدهند. مسئول فنی این مرکز می گوید: « کار مونتاژ کاشی دقیقا 19 مرحله مختلف دارد. برخی بسیار ساده و برخی پیچیده. هر کدام از بچه ها متناسب با قدرت ذهنی خود، عهده دار بخشی از کار شدهاند. اینجا هم کار یاد می گیرند، هم سرشان گرم شده و مهارت های اجتماعیشان تقویت می شود و هم سر ماه در حد سطح کاری خود مبلغی مابین 500 هزار الی دو میلیون تومان از ما دریافت می کنند.»
از انزوا تا اجتماع!
فرزانه، زنی را در اتاق مدیریت بهعنوان خواهر یکی از توانخواهان به من معرفی میکند. سمیه خواهر امیررضا در خصوص روند مشغولشدن برادرش در این مرکز میگوید: «امیررضا از بابت ظاهری سالم بوده اما کمتوان ذهنی است. حالا 23 سال دارد و 9 ماهی است که در این مرکز شروع به کار کرده است. مادرم حساسیت خاصی روی امیررضا دارد و به همین دلیل بههیچوجه راضی به کارکردن او نبود.» سمیه از خواهش و اصرارهای خود برای راضیکردن مادر میگوید و دو سه ماه همراهی با برادرش برای آمدن به مرکز. «امیررضا بعد از اینکه از محیط مدرسه فاصله گرفت، در خانه کلافه میشد و ما را اذیت میکرد اما حالا با آمدن به این مرکز، اعتماد به نفسش بالا رفته و حتی صبحها خودش با مترو و اتوبوس راهی مرکز میشود.»
کارگاههایی که امید را به خانوادهها بازگرداند
او که حالا از وضعیت برادر خود راضی به نظر میرسد، ادامه میدهد: «اینجا با دیگر بچهها انس پیدا کرده است. راستش مراقبت از امیررضا و سرگرمکردنش در خانه برای همه ما سخت بود اما حالا با مشغولشدنش در این مرکز، خیال مادرم راحت شده است.» سمیه، عدم بیمهکرد توانخواهان حاضر در این مرکز را یکی از دغدغههای بزرگ عنوان کرده و خواستار حل آن از سوی مسئولان مربوطه است. حالا وقتش است که به سراغ دومین مرکز هماهنگ شده از سوی بهزیستی بروم. طبق اطلاعات قبلی که از مسئولان بهزیستی کسب کردهام، نام مرکز کارگاه تولیدی حمایتی تکامل است و در حوزه صنایع چوب و تولید هدایای تبلیغاتی و چاپ فعالیت دارد.
اینجا توانخواهان به نیروی کار ماهر تبدیل میشوند
داخل که میشوم، همه با لباسهای یکدست آبی، بسیار هماهنگ و منظم سر جای خود نشسته و مشغول کارند. برخی مشغول برش دستی و عدهای در حال سر هم کردن حلقههای جاکلیدی؛ اما برخیهایشان هم پای دستگاه لیزری ایستادهاند و کاملاً مشخص است، کارشان بسیار ظریف و دقیق بوده و البته باورت نمیشود که چنین کار ظریفی را فردی کمتوان ذهنی قادر به انجام باشد.با مریم زبردست، دکترای روانشناسی و مدیر و مؤسس مجموعه هم صحبت میشوم. ساعات کاری مجموعه را از هشت صبح تا 13 عنوان میکند و میگوید: «در این مجموعه 50 توانخواه با معلولیت ذهنی، اعصاب و روان و مشکلات گفتاری مشغول به فعالیت هستند.»
وقتی چرخهای تولید با اراده توانخواهان میچرخد
زبردست می گوید که با کمک همین بچه ها، مجموعه توانسته پابه پای مابقی کارگاه های تولیدی پیش برود و حتی سال 98 به عنوان کارآفرین برتر کشور نیز انتخاب شده است و حالا در تولید جلد بیمه رتبه دوم و در تولید جاکلیدی رتبه اول کشور را دارند. به خاطر چنین عزم و ارادهای، آفرینی در دل به زبردست و سایر بچه های این کارگاه می گویم. او از افزایش اعتماد به نفس و روحیه خودباوری در بین توانخواهان مجموعه برایمان می گوید. « طبق گفته خانواده ها، بسیاری از بچه ها قبل از این حتی قادر به بیرون رفتن از خانه به تنهایی نبودند اما حالا خودشان مسافت خانه تا کارگاه را طی می کنند. حتی پنج نفر سال قبل از این مجموعه جدا شده و حالا مثل سایر افراد معمولی، در کارخانه کیسه کار می کنند.»زبردست هدف اصلی مجموعه را نه بحث تولید، بلکه توانبخشی حرفه ای عنوان می کند.
بابک ۴۵ ساله و محمدحسین متاهل؛ خالق قصه امید
خانواده چندین نفر از توانخواهان مجموعه هم در دفتر مدیریت نشسته و بهمحض دیدن من، با شوقوذوق از بهبود حال فرزندانشان پس از کار در این مرکز میگویند. مردی که خود را پدر بابک معرفی میکند، از وضعیت فرزند خود در این مرکز میگوید: «بابک 45 سال دارد. در زمان نوزادی دکتر تشخیص داد که او کمخونی و مشکلات ذهنی دارد اما درمانها بر روی او مؤثر واقع نشد. تا کلاس پنجم درس خوانده اما نتوانست دوره راهنمایی را ادامه دهد.» او از روزهای خانهنشینی بابک و سختیهای این مدت سخن به میان آورده و از پایان برخی از این سختیها با معرفی این مرکز میگوید: «خوشبختانه حالا با اصرار و علاقه خود به این مرکز میآید. اخلاقش در خانه هم خیلی بهتر شده است.»مادر محمد نیز از دیگر افراد حاضر در اتاق است. «اینجا به روحیه بچهها و خانوادههایشان بسیار اهمیت میدهند. احترامی که در این مرکز حاکم است، در هیچ جای دیگری ندیدهایم.» پدر محمدحسین، از توانخواهان مرکز هم میگوید: «پسرم متأهل است و دو بچهسالم هم دارد که یکی کلاس دوم و دیگری کلاس سوم درس میخواند. فرزندانش تا قبل از این، همیشه گله میکردند که چرا پدر ما کار نمیکند؟ چند سال قبل، پسرم را به این مرکز آوردم و مسیر را همان اول به او یاد دادم. حالا شکر خدا در این مرکز مشغول و سرگرم شده است.»
اینجا فقط یک محیط کار نیست
در گفتگو با مربیان مرکز، متوجه میشوم که اینجا فقط یک محیط کار نیست، بلکه افراد حاضر همگی با هم یک خانواده بزرگ را تشکیل میدهند.از مربیان در خصوص رابطه توانخواهان با یکدیگر و چگونگی کنترل خشم توسط افرادی با شدت بیماری بالا میپرسم که در پاسخم از روند دارودرمانی و نظم و انضباط حاکم در مرکز و همچنین برگزاری کلاسها و جلسات کنترل خشم و مشاوره میگویند. در بازدید از بخشهای مختلف کارگاه، شاهد تلاش و همدلی توانخواهانی هستم که با وجود محدودیتهایشان، با ارادهای مثالزدنی، این مرکز را به یکی از مراکز تولیدی مهم در حوزه تبلیغات و چاپ تبدیل کردهاند. اینجا هر محصول تولید شده، قصهای از امید، تلاش و پیروزی بر ناتوانیها را روایت میکند. قصهای که ثابت میکند با کمی توجه و همدلی، میتوان دنیایی بهتر برای همه ساخت.
ثبت دیدگاه